کد خبر: ۱۰۰۸۷۰۸
تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۰ 13 November 2021

سهرابیه؛ محله ای فراموش شده در کرج

به گزارش «تابناک البرز» از بافت مهرشهر، خیابان های خوش ترکیب، درختان زیبای طرفین معابر که مثل طاق شکوهمندی بر سرت سایه می انداخت، انگار وارد یک بافت شبه روستا می شدی. انگار ناگهان آسفالت یک دست خیابان ته می کشید و خانه های لوکس با نماهای آنچنانی ناپدید می شدند. تمام آن رنگ و لُعاب جایش را می داد به باریکه های خاکی که به تدریج کوچه شده بودند! ساختمان های کوتاه قامت که از آجرهای نامرتب چیده شده شان مشخص بود محصول یک شبه هستند. مسیر برایم اصلا آشنا نبود. چند بار لوکیشن را چک کردم که ببینم درست می آییم یا نه. رسیدیم به یک خیابان که برخلاف نامش، اصلا هم گلستان نبود! کوچه باریک بود و ترجیح دادم همان جا پیاده شوم. کمی به دور و برم نگاه کردم. آفتاب به قصد ُكشت می تابید. به نظر نمی رسید دفتر توی همین کوچه باشد. کمی با گوشی ور رفتم و لوکیشن را بار دیگر چک کردم. چند تا پسربچه توی کوچه بازی می کردند. یکی شان تا من را دید دوید سمتم و گفت با کی کار دارم! بعد گفت حتما با دفتر اسناد. خواستم بگویم دفتر تسهیلگری اما پشیمان شدم مثل همیشه. هیچوقت با اين كلمه كنار نيامده ام. معنایش را دوست دارم ها؛ تسهیل کردن؛ آسان کردن؛ سرعت بخشیدن همراه با ارتقای کیفیت در ارتباط، ولی لغتش قلمبه سلمبه است. توی دهان نمی چرخد. بعدش فکر کن بخواهی به چند تا بچه که توی بی آبی، بی برقی و گرمای هوا پناه آورده اند به کوچه و سایه ی یکی دو تا تک درخت و توی سر و کله هم می زنند كه کمی گذر زمان برايشان سريع تر شود، بگویی دفتر تسهیلگری کجاست؟! البته نیاز نبود چیزی بگویم، یک راست من را بردند جلوی در دفتر. دفتر تسهیلگری سهرابیه و اخترآباد زیر نظر استانداری فعالیت می‌كند. سال ۹۷ بود كه این دفاتر در پنج محله راه اندازی شدند اما به دلیل برخی مشکلات، فعالیتشان تا سال ۹۸ متوقف شد. سهرابیه و اخترآباد، حصار، کلاک، اسلام آباد و ملک آباد دارای دفتر هستند که آخری به دلیل مشکلات موجود در بافت و کمبود کارشناس، در حال حاضر فعالیتی ندارد و تعطيل است.

معضلات اجتماعی امان مردم را بریده

نمی دانم پاقدم من بود یا نه که هنوز صحبتمان کامل شروع نشده، جلوی در دفتر چند نفر از اهالی جمع شدند به گلایه کردن. همیشه در بازدید از محلات، بعد از نیم ساعت در بافت، اهالی کم کم گرد هم ميآيند اما اينجا وضعيت بدتر بود! نياز نبود دنبال كسي بگردي يا با معتمدين و بزرگان محله قراري را از پيش تنظيم كرده باشی. مردم خودشان به صورت خودجوش میآمدند سمتت. توي شلوغی و سر و صدای بچه هاي محله، دو سه نفر از مردان و یک خانم مسن از مشكلات اجتماعي مي گفتند. از زنی كه معتاد است و بچههايش را میفروشد و آن وسط به شهرداري هم ناسزا میگفتند. حرفهايشان كه تمام شد گفتم اولين قدم اين است كه هر مطالبه ای را از راه درستش پیگیری کنید. شهرداری مسئول برق و گاز و آب نیست یا معتادان محله. عصبانیتشان فروکش کرده بود و بچههای دفتر هم برایشان توضیح میدادند که این دفتر اصلا برای همین راه اندازی شده که هر مطالبه ای را از راه درستش پیگیری کند؛ کاری که در این مدت هم در حال انجامش بوده اند. از کوچه که خارج شدیم، بچه ها ولمان نکردند. فرسودگی از در و دیوار محله می باريد. کوچه های خاکی با خانه هایی که معلوم نبود چطور ساخته شده اند که نصف درشان زیر زمین بود! بعضیهایشان را می گفتند محل فروش مواد مخدر است! به همین راحتی؛ یک پنجره دارد که همیشه باز است و یک پارچه از آن آویزان؛ میگفتند هرچیزی هم که بخواهی در آن یافت میشود! بسياري از این موارد البته توسط دفتر شناسایی و جلساتی هم با نیروی انتظامی برگزار شده بود. ُگرما امانمان را بریده بود و تصور اینکه برق و آب اینجا روزی ۱۲ ساعت یا بیشتر قطع میشود، ممکن نبود! برخی اهالی لم داده بودند جلوی در خانههایشان و باهم صحبت میکردند؛ گهگاهی هم نیم نگاهی سرشار از بی اعتمادی با چشمهای تنگ كرده به ما می انداختند. حق هم داشتند. ُتا رسیدیم به کوچه های پرماجرای گلستان ۳ و ۴ .دو کوچه ای که نزدیک دو ماه است گازشان به دلیل غیر مجاز بودن قطع شده و در این بی آبی و بی برقی، زندگی را برايشان غیر قابل تحمل کرده است.

گاز را هم با دبه بیاوریم؟! 

اهالی جمع شده بودند باز. اينقدر دلشان پر بود که مدام توی حرف هم می پریدند. خانم مهربان سالخورده ای هم با ُمن ترکی صحبت می کرد که نمی فهمیدم و هرچه میگفتم متوجه نمی شوم از بس منتظر یک شنونده بود، بی توجه به حرفهایش ادامه می داد. آقای میانسالی میگفت که دو روز است حمام نرفته. خانم دیگری میگفت که مجبور شده دو میلیون و ۸۰۰ هزار تومان پول برای خرید تانکر آب بدهد اما الان هزار تومان ندارد که حتی یک نان بربری بخرد. بعد میگفت آب را می توانیم با تانکر بیاوریم؛ گاز را چی؟ گاز را هم با دبه بیاوریم خانه؟! ۲۷ خانوار توی این دو کوچه زندگی میکنند؛ آدمهایی که بارها به ادارات مختلف مراجعه کردهاند؛ از استانداری گرفته تا فرمانداری، از اداره گاز گرفته تا شهرداری و به جایی نرسیدهاند. میگویند شهرداری گفته این ساخت وسازها غیر مجاز است و به دلیل غیر رسمی بودن خدمات به آنها تعلق نمیگيرد. اما خیلیهايشان وقتی در این محله خانه خریده اند این موضوع را نمی دانستند. یک ملک شخصی هم سر گلستان سوم است که شهرداری ادعا کرده این ملک و محدوده اطرافش در طرح تفصیلی به عنوان لکه سبز دیده شده و بنابراین تاسیسات کاربری مسکونی به این بخش تعلق نمیگیرد. موضوعی که دفتر تسهیلگری و مردم محله به شدت مخالف آن هستند. توی گرمای شدید و آفتاب ۹۰ درجه، در آن محدوده بی آب و علف با خودم فکر میکنم اصلا این محدوده ساخت وساز غیر مجاز و کاملا غیر رسمی؛ بالاخره راه چاره چیست؟ نادیده گرفتن این مردم؟ برخورد قهری؟! نادیده گرفتن پنج هزار نفری که در این محدوده ۳۷ هکتاری زندگی میکنند، سطل زباله ندارند، محلهشان پر است از سگهای ولگرد، امکاناتشان در حد صفر است، آب و برق و گازشان همزمان با هم قطع است، دور از انصاف است. درست یا غلط، چنین پدیدهای وجود دارد و باید برایش برنامه ریزی کرد. اصلا این دفاتر چه زیر نظر استانداری چه زیر نظر شهرداری راه اندازی میشوند که همین موارد را حل کنند مگر نه؟ حاال که مشکلات توسط دفاتر احصا شده، زیر و بم محله را میشناسند، مسئولان هم باید، باید و باید از این ظرفیتها استفاده کنند.

فرسودگی مسری سهرابیه 

سهرابیه فرسوده است و اهالی اش هم دچار فرسایش تدریجی ُشده اند. خسته دل مرده و ناامید و این همان حالت خطرناکی است که سرمایه انسانی و اجتماعی را به مرور زمان در خود می بلعد. و مگر هدف غایی مسئولان، اعتمادسازی و جلب مشارکت شهروندی نیست؟ کوچه های زشت، خیابانهای بدقواره، زمینهای رها شدهای ِ که محل تجمع معتادان است، بوی گند زباله و هزاران مشکل ِ دیگر، حق هیچ شهروندی نیست. به این ها اگر قطعی مداوم آب و برق و گاز را هم اضافه کنید، تعریف ”جهنم“ کامل میشود.

ِحق هیچ شهروندی زیستن در جهنم نیست. هست؟!!!

خانم ترک زبان دستش را میگذارد روی شانه ام  به نظرم دارد برایم دعای خیر میکند چون چشمانش میخندد و لبخند بر لب دارد. آب دهانم را به سختی قورت میدهم. بین حرفهای اهالی که ”توروخدا کمک کنین خانوم خبرنگار“، لبخند کج و کوله ای تحویل میدهم و توی ذهنم به این فکر می‌كنم كه چه كاری از دستم برمیآید. احساس میکنم هر کسی که پای صحبتهای مردم محلات محروم مینشیند یک مسئولیت سنگین می آید روی دوشش.

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
وبگردی
آخرین اخبار