گفت‌و‌گو با خانواده اولین شهید دانشگاه تربیت معلم مشهد؛
نخستین شهید دانشگاه تربیت معلم مشهد، شهید صادق خورشیدی است که نامش برای بسیاری آشناست اما شناخت سبک زندگی و ویژگی‌های او - فراتر از نامش - این روزها هم می‌تواند درس‌آموز و راهگشای ما و به‌خصوص نسل جدید و جوانان بالنده‌ای باشد که دل در گرو این آب و خاک مقدس دارند. گفتگوی اختصاصی ما با خانواده این شهید خواندنیست.
کد خبر: ۳۸۳۹۲۴
تاریخ انتشار: ۰۷ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۲ 25 February 2017
به گزارش تابناک رضوی، شهید صادق خورشیدی در سال 1340 در شهرستان تربت جام و در خانواده انقلابی و مذهبی متولد شد. فرزند پنجم خانواده و آنگونه که آشنایانش شهادت می‌دهند ؛ بسیار مهربان ، شوخ طبع، زرنگ و درس خوان بود.
دوران ابتدائی خود را در مدرسه ابومسلم گذراند، مدرسه‌ای که شهید دهقانی نماینده مجلس اسلامی یکی از معلمان آن بود، صادق و دیگر دانش‌اموزان مجذوب رفتار معلم خود شدند، طوری که بعد از اتمام دوره ابتدایی ارتباط خود را با شهید دهقانی قطع نکردند.
در هنگام اوج اعتراضات مردم علیه شاه در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد، حتی برخی از راهپیمای‌ها را با کمک دوستش سرپرستی می‌کرد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد دانشگاه تربیت معلم مشهد شد و در رشته تربیت معلم ابتدائی ادامه تحصیل داد.  
 19 ساله بود که پدرش بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت و این اتفاق باعث شد که خانواده روزهای سختی از نظر روحی متحمل شود.
ترم آخر دانشگاه بود که برای رفتن به جبهه ثبت نام کرد، بعد از اتمام دوره آموزشی در اردیبهشت سال ۶۰ به جبهه اعزام شد، هنوز هشت روز از آمدنش به منطقه نمی‌گذشت که با چند تن از رزمندگان برای شناسایی منطقه به کوه الله اکبر رفتند و در همان مکان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سرش به شهادت رسید.
شهید صادق خورشیدی اولین شهید دانشگاه تربیت معلم مشهد است. برای همین به گفت‌وگو با خانواده این شهید نشستیم.
 
(شهید صادق خورشیدی زمانی که خردسال بوده است مادرش فاطمه واسعی هنگام به دنیا آوردن فرزند آخرش از دنیا رفت و پدرش با خانم طلعت نیک‌فکر ازدواج می‌کند.)
 
درخشش یک معلم از «جاویدشاه» نگفتن تا شهادت در جنگ تحمیلی 
 
خانم طلعت نیک‌فکر می‌گوید: صادق چهار سال داشت که من با پدرش ازدواج کردم و به خانه آنها آمدم، با وجود این که مادر حقیقی او و خواهر و برادرانش نبودم؛ اما آنان مرا به گرمی به عنوان مادرخود پذیرفتند.
به یاد ندارم که در طول مدت زندگی بین من و فرزندان همسرم اختلافی پیش آمده باشد، بلکه زندگی صمیمانه و توام با مهربانی داشته‌ایم.
 
لطفا از صادق بیشتر برایمان بگویید ؛ چطور جوانی بود؟
 در تربت جام متولد شد و دوران کودکی و نوجوانی خود را در این شهر گذراند، پسر درس خوان و شوخ طبعی بود.
در تربت جام مغازه کفش‌فروشی داشتیم، زمانی که از مدرسه فارغ می‌شد، برای کمک به پدرش به مغازه می‌رفت، شب‌ها هم در فضای سبز روبروی خانه‌مان با دوستانش درس می‌خواند.
صادق معتقد به انقلاب بود و در راهپیمای‌ها علیه رژیم شاه شرکت می‌کرد و شب‌ها به حوزه علمیه برای گوش کردن سخنرانی روحانیون می‌رفت، در سال 57 در تربت جام مانند دیگر شهرهای کشور اعتراضات ضد شاه شدت گرفته بود، طرفداران شاه در تربت جام این حقیقت مهم را تحمل نکرده و یک روز به خیابان‌ها ریخته و به طرفداری از رژیم شاه شعار می‌دادند.
صادق و دوستش در گوشه خیابان ایستاده و این منظره را نظارگر بودند که یکی از طرفداران شاه به آنان عکس شاه را می‌دهد و می‌خواهد که آنان هم بگویند جاوید شاه! پسرم و دوستش عکس را پاره کرده و به طرف خانه می‌دوند.
آنان صادق و همراهش را تعقب می‌کنند و بعد در خانه را شکسته و به داخل هجوم آورند، با شلنگ که کنار باغچه حیاط خانه که سری آهنی داشت به سر پسرم زدند و او به صورت نیمه بی‌هوش بر زمین افتاد و از سرش که شکسته بود، خون جاری شد.
ابتدا گمان کردم که او فوت کرده، شروع به سر و صدا کردم، شوهرم در منزل نبود و زمانی که متوجه ماجرا شده بود به شهربانی رفته که از مامورین آنجا بخواهد، بیایند و جلوی آنان را بگیرند؛ اما مامورین شهربانی، شوهرم را بازداشت می‌کنند.
بعد از این‌که صادق بر اثر ضربه که به سرش خورده بر زمین افتاد و از آن خون جاری شد، آن افراد از خانه خارج شدند، دوست همسرم که مامور شهربانی بود، آمد و صادق را سوار ماشینش کرد و به بیمارستان برد.
عصر همان روز صادق حالش خوب بود و به همراه پدر و دوستش به خانه آمدند، بعد از این ماجرا خانواده برای مدتی به مشهد آمد، یادم هست که صادق صبح در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد، البته آن آدم‌ها مغازه شوهرم را روز بعد آتش زدند.
بعد از پیروزی انقلاب در رشته تربیت معلم ابتدائی دانشگاه تربیت معلم مشهد قبول شد، می‌گفتم صادق باید بعد از اتمام دانشگاه به تربت جام بیایی و در مدارس اینجا برای دانش‌آموزان معلمی کنی و ما بعد از شهادتش به مشهد عزیمت کردیم.
 
چه زمانی و برای چه تصمیم گرفت که به جبهه برود؟
 صادق اولین شهید دانشگاه تربیت معلم مشهد است، ترم آخر دانشگاه بود که برای اعزام به جبهه ثبت نام کرد، شهرک ابوذر مشهد محل آموزشش بود، در آن زمان من بیمار شده و باید عمل جراحی می‌شدم، بنابراین در یکی از بیمارستان‌های مشهد به مدت 12 روز بستری شدم.
 دوره آموزشی صادق تمام و قرار شده بود که در اردیبهشت سال 60 با هم‌قطارانش به جبهه اعزام شوند، زمانی که فهمید من در بیمارستان بستری هستم، با دوستانش به منطقه جنوب نرفت و برای عیادت از من پنج روز مرخصی گرفت. او با من بسیار صمیمی بود، موقعی که من را به اتاق عمل بردند فقط صادق در بیمارستان حضور داشت.
پدر صادق در سال 59 به خاطر سکته قلبی از دنیا رفت و روزهای سختی از نظر روحی بر خانواده متحمل شده بود، از صادق خواستم که به جبهه نرود گفتم« پدرت تازه به رحمت خدا رفته است» جواب داد که« دلم برای پدرم تنگ شده است» زمانی که این حرف را زد، دیگر نتوانستم چیزی بگویم.
مرخصی پسرم تمام شد، به جبهه بازگشت، یادم هست که اتاقم در بیمارستان نزدیک سرد خانه بود، شب‌ها از مناطق عملیاتی پیکر شهدا را می‌آوردند و روزها برای تشیع می‌بردند، با دیدن این صحنه‌ها شب تا صبح برای صادق گریه می‌کردم.
هنوز هشت روز از آمدنش به جبهه نگذشته بود که او را به همراه چندتن از رزمندگان برای شناسایی منطقه به کوه الله اکبر می‌فرستند، در همان مکان بر اثر اثابت ترکش خمپاره بر سرش به شهادت رسید.
خواهرشوهرم با یکی دیگر از اقوام شب به منزل مان آمد که خبر شهادت صادق را بدهند، ابتدا با هم به صورت پنهانی و درگوشی صحبت می‌کردند، من از این رفتار آنان  حالم دگرگون شد، چون که متوجه شدم که صادق شهید شده است.
 
از خواهر شهید سوال کردیم که صادق چگونه برادری بود؟
قدسی خورشیدی، خواهر شهید می‌گوید:  با هم بزرگ شدیم و به من وابستگی داشت؛ اما در 17 سالگی ازدواج کردم و به همراه همسرم به اصفهان عزیمت کردیم.
یادم هست که شهید دهقانی که از شهدای هفت تیر و نماینده مجلس شورای اسلامی است، یکی از معلمان دوره ابتدائی صادق بود، او بچه‌ها را با مسائل دینی و انقلابی آشنا  و راهنمایی می‌کرد، به همین دلیل صادق و دیگر دانش‌آموزان مجذوب این معلم شده، طوری که بعد از اتمام دوره ابتدایی رابطه خود با این شهید قطع نکرده بودند.
شهید دهقان و دانش‌آموزان به صورت پنهانی فعالیت‌های انقلابی در تربت جام انجام می‌دادند.
صادق بسیار مهربان بود، قبل ازرفتن به جبهه از تمامی اقوام حتی فامیل دور نیز حلالیت طلبیده بود.
در دانشگاه با دانشجویان به ورزش والیبال و فوتبال مشغول بودند و علاوه بر این در کارهای فرهنگی نیز فعال بود و تئاتر بازی می‌کردند.
صادق در وصیت نامه خودش به ما توصیه کرده است که، «ما باید برویم در غیر این صورت ناموس مملکت به زیر دست دشمنان خواهد افتاد، از شما می‌خواهم که بعد از شهادتم برای من گریه نکنید».
شهید صادق خورشیدی در وصیت‌نامه خودش گفته که
« امروز در جامعه اسلامی از همه قشر دانشجو، روحانی، کارگرو کشاورز و بازاری خلاصه همه و همه در مقابل این انقلاب مسئول می‌باشند، نکند که در این راه کوتاهی کنید که فردا در محضر خدا باید جوابگوی خون شهدا باشید.
این انقلاب یک انقلاب اسلامی است و باز هم پیشاپیش این نهضت چهره‌های برجسته روحانیت رهبری را به عهده گرفته و شما نیز با اطاعت از از امام راحل این امت مسئولیت پاسداری از این ملت را بدوش بگیرید».

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار