این از تراژدی‌های دموکراسی است که گاهی جای خیلی از چیزها را با همدیگر عوض کرده و نمود عینی‌ای وارونه از برداشت‌های ذهنی نسبت به خود را نشان داده است.
کد خبر: ۴۶۷۱۲۶
تاریخ انتشار: ۰۴ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۴ 26 July 2017

به گزارش تابناک سمنان و به نقل از وطن امروز، این از تراژدی‌های دموکراسی است که گاهی جای خیلی از چیزها را با همدیگر عوض کرده و نمود عینی‌ای وارونه از برداشت‌های ذهنی نسبت به خود را نشان داده است؛ این را می‌شود از سرنوشت جمهوری دوم فرانسه و رای آوردن ناپلئون سوم، ظهور «فاشیسم» از دل صندوق‌های رأیی که موسولینی و هیتلر را تحویل مردم داد یا در نمونه‌های داخلی‌اش سرنوشت و نتیجه جنبش مشروطه یا عاقبت شورای اول شهر تهران و انحلالش توسط دولتی که می‌خواست دموکراسی را تبدیل به مقدس‌ترین واژه گیتی کند، فهمید. فارغ از همه این مصادیق و موقعیت منحصر به فردشان آنچه بیش از همه در فهم چگونگی دموکراسی اهمیت دارد، بار فلسفی (محتوایی) آن به‌جای ابعاد حقوقی (فرمی) و اجرایی آن است و بر همین اساس شاید بتوان مهم‌ترین مزیتی را که طرفداران دموکراسی از آن نام می‌برند در همین گزاره خلاصه کرد که «قدرت و تحرک اجتماعی را از امور انتسابی (همچون ژن و وراثت) جدا و به امور اکتسابی اهدا می‌کند تا توان تعمیم قدرت به همه افراد ممکن باشد».

گذار از امور انتسابی به امور اکتسابی، بی‌اعتبار کردن ارزش‌های وراثتی اشراف و تعیین‌کنندگی همه طبقات در امور شاید بتواند بدیهی‌ترین نتیجه‌گیری‌های ممکن از چنین تعاریف شیرین و جذابی از دموکراسی باشد اما آنچه باعث می‌شود از دل دموکراسی، دیکتاتوری نژادی هیتلر بیرون بیاید یا با نام مشروطه‌خواهی، دیکتاتوری کم‌نظیری بر سرنوشت یک ملت تحمیل شود، همه نشان از وجود پشت‌پرده‌ای دارد که میان واقعیت موجود و نوشته‌های مکتوب شکافی عمیق ایجاد می‌کند و سوال اصلی دقیقا چیستی این پشت‌پرده در روابط واقعا موجود سیاسی است.


جنجال‌های چند روز اخیر فرصت خوبی است برای بررسی آنکه دقیقا چگونه می‌شود تحت لوای شعارهای پرطمطراق جریانی که می‌خواست با منطق دموکراسی، دین را از ساحت قدسی به زمین آورد و اندیشه دموکراسی‌خواهی را بر جایگاه خدایگانی بنشاند، دم‌خروسی از جنس «ژن برتر» بیرون می‌زند و پس از اعتراض عمومی شهروندان مخالفی که قرار بر زنده‌باد مخالفت‌شان بود، آنها را «گاو» و «کفتار»‌هایی خطاب می‌کند که وارد محدوده بازی آقازاده‌هایی شده‌اند که «شیرشاه» هستند در برابر رعیتی که وظیفه‌شان تنها رای دادن به سلطان جنگل است!


سوال اصلی اینجاست: دقیقا کجای کار می‌لنگد؟ چرا دموکراسی به‌عنوان الگویی که می‌خواست اکتساب را جای انتساب بگمارد تا شایستگان حکومت کنند خود به میوه‌ای از جنس منطق جنگل و ژن خاص آقازادگی می‌رسد؟ مردمی که حق اعتراض‌شان تا سرحد حق راهپیمایی علیه خدا هم می‌رسید در کجای معادله دموکراسی‌خواهان قرار گرفته‌اند که با تمثیل «گاو» در برابر «شیر» محکوم به سکوت می‌شوند؟


واقعیت آن است که در پشت این دیوار زرین و خوش‌نمایی که روی آن «زنده‌باد دموکراسی» نوشته‌اند، اتاق جلساتی وجود دارد برای بازتولید منطق اشرافیت و سرمایه‌داری. پس عجیب نیست که ناگهان سخن از «ژن برتر» و شایستگی آقازادگی پیش کشیده می‌شود، چرا که آنچه بر زبان آمد تنها اشارتی کوتاه و مشت از نمونه‌ای خروار بود از صورت بارها آشکارشده اشراف‌سالارانی که شعار حکومت مردم می‌دهند.


این آقازاده جنجالی که داستان ژنتیکی‌اش تا حدی قربانی خلاف جهت شنا کردن‌های اخیر پدرش نیز بوده، نه حرف جدیدی به زبان آورده و نه از واقعیتی خلاف آنچه موجود بوده است سخنی گفته، او صرفا با اندکی صداقت، حدیث نفس جریان آقازادگی را در مصاحبه‌ای اعلام کرده است؛ منطقی که یک آقازاده را به پاداش دریافت حق اوقات فراغت، اسطوره‌ای زنانه برای ورود به مجلس می‌کند تا پس از نشستن بر صندلی بهارستان از حق مشروع پدرش سخن بگوید، منطقی که سابق بر این در خاندان دیگری ظهور و بروز یافته بود و اجازه می‌داد اگر عروس یک خانواده در سه راه یاسر با ماشینی دیگر تصادف کند متوسل به محافظان خانوادگی و کشیدن اسلحه برای باز شدن راه خود شود.

این منطق آنقدر تکرار شده که بتوان به شکل تیتروار ده‌ها صفحه را فقط از مصادیق عیان شده‌اش نوشت ولی سوال اینجاست: چه نسبتی بین دموکراسی‌خواهی و ژن‌سالاری جریان اصلاحات وجود دارد؟ پاسخ چندان دشوار نیست، چرا که در این خوانش از دموکراسی، مردم مفهومی سیال است که بسته بر «با ما» بودن یا «بر ما» بودن می‌توان قطعات پازل را با آنها مرتبط کرد. مردم تا زمانی که با ما باشند و امتیازات ژنتیکی ما را به رسمیت بشناسند نماد توأمان مشروعیت و مقبولیت محسوب می‌شوند اما اگر بر ما شوند و حتی به‌رغم رای انتخاباتی‌شان به ما از وجود فسادی در ما گله کنند «گاو» خطاب می‌شوند (شاید بیراه نباشد که گاو را امتدادی از واژه کلاغ نسبت داده شده به منتقدان توسط یکی از سیاسیون سابق بدانیم). این خوانش دوگانه از مردم عمری به درازای ظهور جریان حامی سرمایه‌داری نفتی دارد و بر اساس همین منطق می‌توان کنش‌های متناقض زیادی در نسبت با مردم مشروط به رای آوردن یا نیاوردنش در انتخابات‌های متفاوت یافت.


آنچه امروز با عنوان پدیده «آقازادگی» مشاهده می‌شود نتیجه شکل‌گیری یک الیت سیاسی در لوای منافع طبقات ممتاز اقتصادی است که حالا محصول آن در حال درو شدن است. منطق سرمایه‌دارانه این طبقه آنان را مجاز می‌کند تا خوی اشرافی خود را زنده نگه دارند و در عین داشتن ماسک «دموکراسی‌خواهی» بر صورت خویش، بار دیگر به احیای ارزش‌های انتسابی خود ببالند و سد راهی را که برای کسب ارزش‌های اکتسابی مردم ایجاد کرده‌اند نتیجه ژن خوب خویش بدانند. تاکید علامه حکیمی بر ابعاد سه‌گانه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی انقلاب که در آن هشدار به لزوم مقابله با طاغوت اقتصادی(قارون) پس از طاغوت سیاسی(فرعون) جهت حفظ مسیر اصلی انقلاب می‌دهد، بر همین چارچوب و منطق دلالت دارد؛ منطقی که می‌خواهد از مسیر انتخاب مردم به اشرافیت خویش مشروعیت بخشد و در صورت مشاهده رفتاری غیر از این مشکلی در ایستادن برابر مردم احساس نخواهد کرد. ژنتیک‌سالاری طبقه ممتازی که سفره انقلاب را سهم خویش می‌داند می‌تواند شعار حکومت مردم دهد اما نمی‌تواند مردم را شریک سهم خویش کند، چرا که حاکمیت مردم در چنین نگاهی تنها به فرمی استراتژیک برای رسیدن به قدرت محدود می‌شود نه محتوایی ایدئولوژیک در جهت عدالت و برابری!

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار