در پی ناکامیهای آمریکا در کودتا یا تجزیه کشور، تحمیل جنگ بر ایران را باید مهمترین راهبرد آمریکا برای بازگرداندن وضعیت مطلوب ایالاتمتحده در منطقه تلقی کرد که معتقد بود با سرکوب جمهوری اسلامی ایران میتواند به وضعیت مطلوب گذشته در منطقه برگردد.
به گزارش خبرگزاری فارس از رشت، حسن حبیبی طی یادداشتی نوشت: وقوع انقلاب اسلامی در دوران نظام دوقطبی، هم به دلیل آوردن دین به صحنه اجتماع و سیاست و هم به جهت مخالفت جدی با تقسیم جهان میان دو قطب شرق و غرب و اعلام جهتگیری "شرقی نه غربی" در سیاست خارجی، فصل جدیدی در حوزه روابط بینالملل به وجود آورد که بیش از همه سیاستمداران و راهبرد نویسان آمریکایی را به فکر فروبرد.
از منظر جهانی میتوان تحمیل جنگ بر ایران را واکنش نظام بینالملل به پیروزی انقلاب اسلامی تحلیل کرد که بهوسیله دو قطب شوروی و آمریکا اداره میشد، زیرا وقوع انقلاب اسلامی تنها رویداد دوران جنگ سرد بود که بدون موافقت یکی از طرفین اتفاق افتاد و ازاینرو هر دو قدرت موافق مهار آن بودند که ازجمله مهمترین کارکرد بینالمللی آن چالش در آموزههای لیبرالیسم و کمونیسم بود.
باوجوداین، جنگی نیابتی محسوب میگردید که از سوی رژیم بعث عراق، بر حکومت نوپای جمهوری اسلامی تحمیل شد. به این دلیل نیابتی بود که قدرتهای بزرگ آمریکا، شوروی، فرانسه و انگلیس و بعضی قدرتهای دیگر غربی و دولتهای منطقه، برخلاف قواعد و مقررات مصرح حقوق بینالملل و لزوم رعایت اصل بیطرفی، از هیچ کوششی برای حمایت از صدام در جنگ دریغ نکردند تا بتوانند در دستیابی به انقلاب اسلامی به اهداف سهگانه خود در قلمرو ملی، بینالمللی اسلامی و عرصه جهانی، مانع ایجاد کنند.
۱-در قلمرو ملی، با استخراج از دادههای انقلاب اسلامی که در اسناد بالادستی جمهوری اسلامی موجود است، تبدیل ایران به یک قدرت بینالمللی، اولین هدف انقلاب اسلامی است.
به همین دلیل، اصل اساسی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی مبتنی بر جهتگیری نه شرقی، نه غربی است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز مندرج است و درواقع به معنای مخالفت با آموزههای دینگریز و سلطه آمیز از نوع شرقی و یا غربی آن است، زیرا در نظام دوقطبی قطبهای قدرت در پی حفظ سلطه خود هستند و به سیاستی تمایل دارند که تعارضات میان اعضای ضعیفتر نظام و جنگ بین آنها را ترجیح دهند تا نهایتاً به بیثباتی در کشورهای پیرامون منجر شود و مادامیکه بیثباتی به هسته مرکزی سرایت نکند، این سیاست ادامه دارد.
علاوه بر آمریکا که در مرکز حمایتهای همهجانبه از رژیم بعث عراق در تهاجم به ایران قرار داشت؛ رهبران شوروی نیز از این جنگ حمایت کردند، زیرا آنها نیز مانند آمریکاییها با حضور قطب دیگری در نظام بینالملل که بتواند ملتها و دولتهای مستقل را در یک سامانه جدید ساماندهی کند، مخالف بودند.
بدینسان فشار نظامی بر ایران را فرصتی برای تأثیرگذاری بر تحولات سیاسی و نفوذ در ایران تصور میکردند، اما چنین نشد و حتی در اوج موشکباران شهرهای ایران، جمهوری اسلامی تقاضای شوروی برای کنار آمدن با این کشور در اشغال افغانستان در مقابل قطع کمکهای نظامی و موشکی این کشور به عراق را نپذیرفت. این امتناع از پذیرفتن پیشنهاد شوروی، تأکیدی بود بر این واقعیت که ایران راهی جدا از دو بلوک قدرت در روابط بینالمللی پی گرفته است.
۲- از مهمترین دلایل واردکردن عراق بهعنوان طرف سوم در جنگ علیه ایران، همانطوری که کسینجر میگفت، جلوگیری از اتحاد دو ملت ایران و عراق بود که در این صورت علاوه بر برهم زدن معادله قدرت در منطقه، راه برای هدف دوم انقلاب اسلامی که تلاشی برای ایجاد وحدت میان مسلمانان و درنهایت، بستر لازم برای ایجاد تمدن نوین اسلامی بود، فراهم میشد. بیتردید تحلیل آمریکاییها این بود امواج انقلاب اسلامی در درون مرزهای ایران باقی نخواهد ماند با توجه به شکستهای پیاپی مسلمانان در تقابل با استعمار در دهههای گذشته و موضوع مهم آزادسازی فلسطین که به یک ناکامی بزرگ، خاصه برای دولتهای عربی تبدیلشده بود، دولتهای طرفدار آمریکا در منطقه نیز دستخوش تحول خواهند شد.
ازاینرو در پی ناکامیهای آمریکا در کودتا یا تجزیه کشور، تحمیل جنگ بر ایران را باید مهمترین راهبرد آمریکا برای بازگرداندن وضعیت مطلوب ایالاتمتحده در منطقه تلقی کرد که معتقد بود با سرکوب جمهوری اسلامی ایران میتواند به وضعیت مطلوب گذشته در منطقه برگردد. در این مسئله نیز روسها و آمریکاییها همنظر بودند. آنها بهدرستی چنین میاندیشیدند که با توجه به تغییرات سیاسی و ساختاری که با انقلاب اسلامی در ایران اتفاق افتاده و با التفات به اکثریت شیعه در عراق و حضور روحانیون متمایل به انقلاب اسلامی، امکان ادامه حکومتی با اقلیت بعثی، نمیتوانست مصون است تحول سیاسی باشد.
از سوی دیگر، در صورت قرار گرفتن ایران بهعنوان محور تلاشهای مسلمانان برای اتحاد و تمدن سازی، مسلمانان شوروی نیز تحت تأثیر قرار خواهند گرفت؛ بنابراین شوروی نیز مانند آمریکا، وقوع جنگ و ادامه آن بدون پیروزی را مانع دستیابی جمهوری اسلامی به این هدف میدانست.
۳- از سوی دیگر میتوان تحمیل جنگ بر جمهوری اسلامی را در راستای جلوگیری از تلاش ایران برای دستیابی به هدف سوم انقلاب اسلامی یعنی، تشکیل قطب ضد سلطه و مرکب از ملتها و دولتهای آزادیخواه باهدف اصلاح ساختار و نرمهای حاکم بر نظام بینالملل تحلیل کرد، زیرا همانطور که اشاره شد، شعار نه شرقی نه غربی، یعنی انتخاب راه سوم در عرصه بینالملل که خواهان بسیاری در ملتها و دولتها داشته و دارد. بر این پایه ازنظر جمهوری اسلامی نظام بینالملل بر آرای ملتها و دولتهایی که از ملتهای خود نمایندگی میکنند ابتنا نشده است، بلکه محصول توافق دو قدرت پیروز جنگ جهانی دوم بود.
جمهوری اسلامی معتقد است که در عرصه بینالملل حتماً نیازمند یک نظام است، اما این نظام باید مبتنی بر عدالت و مدنظر قرار دادن حقوق ملتها و جلوگیری از استبداد حکومتها و پایان یافتن استعمار ملتها باشد. به همین دلیل پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران حمایت از مستضعفان و ظلمستیزی و مبارزه با استکبار و استعمار، از مهمترین شاخصهای انقلاب اسلامی بوده و با اتخاذ دکترین مقاومت در روابط بینالملل، جمهوری اسلامی ایران توانسته توان و قدرت تأثیرگذاری خود را بر رویدادهای منطقهای و بینالمللی و در حوزه امنیت و دفاع از کشور نیز تعمیق کند، چراکه ازجمله مهمترین شاخصهای ارزیابی توانایی حفظ امنیت ملی هر کشوری، در ارزیابی عمق نفوذ منطقهای و جهانی آن کشور تحلیل میشود.
نهایت اینکه اگر از رویدادهای کوتاهی مانند قضیه مک فارلین بگذریم، اتخاذ دکترین مقاومت در طول یک دهه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، چه در مدیریت بحرانهای قبل از جنگ، چه در مقابله با جنگ نیابتی رژیم بعث عراق، راهنمای عمل همه قوا و نهادها و سازمانهای لشکری و کشوری جمهوری اسلامی برای مقابله با فزونطلبی نظام سلطه به رهبری آمریکا بود و برای اولین بار در تاریخ معاصر ایران، مهاجمان به کشور را در دستیابی به اهداف خود ناکام گذاشت تا بهعنوان نظریه انقلاب اسلامی وارد مفاهیم علوم سیاسی و روابط بینالملل گردد.
بدین معنا که هرگاه ملتی در مقابل دشمن و نظام سلطه مقاومت کند، علاوه بر اینکه از منافع ملی و ارزشهای کشور حفاظت میگردد، دشمنان را در تحلیل جنگ بعدی در کشور منصرف خواهند نمود و ملت و مسئولان را در برنامهریزی و پیگیری برای پیشرفت و مصممتر و منسجمتر خواهد کرد. دکترین مقاومت پس از جنگ نیز در نظام جمهوری اسلامی ادامه یافت و نتایج درخشان نیز در پی داشت است.