بیچاره نشسته خانه و دارد قالی بافی میکند، این جمله را وقتی شنیدم که از همکلاسی قدیمی ام پیگیر حال و روز یکی از دوستان شده بودم.
بفکرم که گره زدن نخهای پشمی رنگی را عامل بیچارگیش دانست یا خانه نشستنش را؟ای کاش همه ما یاد بگیریم خانه بودن و کار کردن اسم دارد و عنوانش "مشاغل خانگی" ست، عنوانی که درگیر و دار بیکاری جوانها، مشکل معیشتی و چشم به راه مدد و فرج از سمت دولتیها بودن یک راهکار به حساب میآید، راهکاری که ریشه در فرهنگ ایرانی و اسلامی مان دارد.
اما متاسفانه باید گفت: فرهنگ کار آن روزی جایگاهش را از دست داد که عاملانش را با عنوان کارگر، بیچاره و بدبخت خواندیم.
قلاب بافی، خیاطی، قالی بافی، تکه دوزی، گلدوزی و هزار هنر دیگر که مجال و حافظهای برای عنوان تک تکشان ندارم همه و همه، هم هنر هستند و هم شغل، شغلی از سر عشق، زنان هنرمندی که با دستانشان رنگ میدهند به زندگی من و تو؛ طوری که برای داشتن یک رومبلی قلاب بافی یا رو میزی سرمه دوزی شده یا خلاصی از مدلهای خارج از فرهنگ و عرف لباس توسط فروشگاههای سطح شهر، حاضریم صفحات مجازی را ساعتها بالا و پایین کنیم، اما منزلت سازندگان خلاقش را در گفت و گوهای روزمره یمان خار بشماریم.
مگر نه این است که رفتار ما فرهنگ را میسازد، پس جفا نیست اگر کوته نگری (عامه) را یکی از عوامل کم رونقی مشاغل خانگی بدانیم، این در حالیست که امروزه باید شاهد بازاریابی توسط بانوان تحت عنوان شغل باشیم، که نمود حی و حاضرش را میتوان فروش کتاب به شکلی نامتعارف توسط خانمها در سطح شهر عنوان نمود.
از ماست که بر ماست.